وقتی از جهانی به جهان دیگر میرویم یا از داستان و صحنه"گلی و مادربزرگ"، به داستان و صحنه"علی و پیراهنها" وارد میشویم، هیچ تفاوت زبانی و تغییر در شکل روایت را نمیبینیم و همین باعث میشود که تمام نشانههای بصری و ایدههای بکر نمایش را مخاطب ، کاملاً خطی و سطحی فرض کند.
وقتی از جهانی به جهان دیگر میرویم یا از داستان و صحنه"گلی و مادربزرگ"، به داستان و صحنه"علی و پیراهنها" وارد میشویم، هیچ تفاوت زبانی و تغییر در شکل روایت را نمیبینیم و همین باعث میشود که تمام نشانههای بصری و ایدههای بکر نمایش را مخاطب ، کاملاً خطی و سطحی فرض کند.
مهیار رشیدیان:
عادل بزدوده، از جمله کارگردانهای شناخته شده تئاتر عروسکی است شاید هم آن قدر که بزدوده، کارگردان و مدرس توانمندی است، نویسنده و پژوهشگری در آن حد و اندازه نباشد و اصلاً به همین دلیل است که جنبههای بصری"گلی گلی جون" نسبت به جنبههای گفتاری و دراماتیک اثر، بسیار توانمندتر نشان میدهد.
"گلی گلی جون" به چند داستان میپردازد؛ ابتدا داستان"علی کوچیکه" را روایت میکند که تمام و کمال هم به این قصه وفادار نمیماند، بلکه به سراغ قصههایی دیگر هم میرود و از هر قصه، نشانهای را برای روایتش انتخاب میکند و در مجموع روایت کلیاش آمیزهای از چند خُرده قصه است که در کنار هم، داستان نمایش"گلی گلی جون" را تشکیل میدهد.
در واقع بستر اصلی داستان"گلی گلی جون"، روایت و قصه گویی مادربزرگ برای نوه است. مادربزرگ چند داستان متفاوت را برای نوهاش که"گلی" نام دارد، روایت میکند و در واقع نمایشگران، گذشته از نشان دادن"گلی" و مادربزرگ، هر آن چه را که مادربزرگ روایت میکند، هم نشان میدهند. در آغاز، صحنه نمایش فوق، به دو قسمت تبدیل شده و در ادامه تبدیل به سه قسمت میشود؛ یعنی اگر بخواهیم از شکل ساختار اجرایی به مفهوم اثر برسیم، همین شکل تقسیم صحنه به سه بخش، میتواند اول نشانه برای ورود به مفهوم و درونمایه اثر شود. مادربزرگ، داستان"علی کوچیکه"، "علی بونه گیر" را برای نوهاش روایت میکند. این که علی عاشق ماهی توی حوض خانهشان شده و شبها روی حوض میرود و با ماهیاش حرف میزند. تا آن جا که دیگر همسایهها میگویند که علی مجنون شده است. بزدوده، بخشی از این داستان را از زبان مادربزرگ روایت و بخشی را از زبان پیراهنهای پدر و مادر و خود شخص علی نشان میدهد. به این مفهوم که علی به شکل شخصِ واقع حضور پیدا میکند و دیالوگ اصلیاش با پیراهن پدر و مادرش است. به نوعی این قسمت، یکی از جذابترین شیوههای اجرایی نمایش فوق بود.
بزدوده، با استفاده از دو پیراهن معمولی که روی بند رخت ایستادهاند، بخش مهمی از قصهاش را روایت میکند.
در ادامه، گفتنی است که صحنه نمایش از وقتی به سه قسمت تبدیل میشود که شخص"گلی" و"مادربزرگ" به عنوان اشخاص داستان از حالت روایت و قصهگویی خارج شده و وارد قصههایی میشوند که خودشان آنها را روایت میکنند.
عادل بزدوده، با استفاده از این گونه نشانهها، شکل تازهای از قصهپردازی در نمایش عروسکی را تجربه میکند. شکل قصه در قصه که پیشتر نیز در تاریخ کهن ادبیات فارسی بارها تکرار و تجربه شده است. حال، با وجود نوآوریهای این نمایش، یک مشکل کلی وجود دارد و آن هم عدم ارتباط با مخاطب است. مخاطب این نمایش، با کلیتاش ارتباط نمیگیرد. شاید جای یک راز خالی است؛ همان رازی که باعث جاودانگی یک اثر نمایشی میشود.
گفتنی است که بزدوده، فکر و اندیشه بسیار خوبی را در پس زمینه این کار داشته است، اما ایده ها به خاطر عدم شناخت از زیرساختهای داستانهایی که مورد استفاده قرار داده است و به علت عدم پرداخت دقیق، اثر با اقبال و توجه مخاطب روبرو نمیشود.
یکی دیگر از معضلات اصلی نویسنده نمایش فوق عدم پرداخت زبان اثر است. زبان این نمایش بسیار ساده و به اصطلاح سست بنیان است.
یعنی ما وقتی از جهانی به جهان دیگر میرویم یا از داستان و صحنه"گلی و مادربزرگ"، به داستان و صحنه"علی و پیراهنها" وارد میشویم، هیچ تفاوت زبانی و تغییر در شکل روایت را نمیبینیم و همین باعث میشود که تمام نشانههای بصری و ایدههای بکر نمایش را مخاطب ، کاملاً خطی و سطحی فرض کند. مهمتر از این، زمانی است که شخص گلی و مادربزرگ با ماهیهای داستان علی روبرو میشوند. این ایدهای بکر و بسیار جذاب است. اما آن قدر مشوش روایت میشود که مخاطب به راحتی از کنارش میگذرد.